نان و عروسك
- تصمیم گرفته ام به مناسبت ده سالگی وبلاگ هنر عروسکی، تعدادی از مطالبی را که در طول این مدت ترجمه کرده بودم اما جایی برای نشرش نیافته بودم، در اینجا نشر دهم...
نخست
باليدن و كاركردن با نان و عروسك

نويسنده: دكتر جان بل1
برخي از كارگردانان تئاتر معاصر تلاش كردهاند اثرگذاري كار خود را با پرورش و خلق سيستمهاي تكنيكي افزايش دهند. روش «استانسيلاوسكي» در ابتداي قرن گذشته، مشهورترين و موفقترين اين سيستمهاست («متد»2 كه در دهه 1950 و 60 در آمريكا شناخته شد)؛ اما كارگردانان متأخرتري چون «آنبوگارت» و متد «ویوپویت»3 و «آگوستوبوال» با «تئاتر ستمديدگان»4 تلاش كردهاند كار خود را با تدريس تئاتر به عنوان مجموعهاي از تكنيكها، درون ساختاري مشخص كه ميتواند آموزش داده شود، جاوداني كنند؛ درست مانند يك پزشك، يك وكيل (يا حتي يك حيوان سيرك) كه ميتوانند بر اساس روشهايي مشخص و دانشي كمياب آموزش ببينند. كار «پيتر شومان» هميشه در ميان نهادن- يا به عبارتي آموزش- تكنيكهاي نان و عروسك با ديگران بوده است- اما وي مشخصاً از پايهگذاري روشي خاص و مجموعهاي از قوانين براي نمايش عروسكي اجتناب ميكند. در عوض، در كارگاهها و دورههاي آموزشي تابستانياش در ورمونت، روي تمرين تمركز ميكند. نمايشگران عروسكي كارآموز يا نمايشگران داوطلب، با شركت در فرايند ساخت و ساز، تمرين و اجراي نمايشها، هم عمل ميكنند و هم ميآموزند. البته اين به آن معنا نيست كه شومان به قوانين نمايش عروسكي اعتقادي ندارد، زيرا هر كه با وي كار كند، سريع متوجه قوانين خواهد شد: تمركز دائمي روي اشياء، تلاش براي كشف «آنچه اشياء ميخواهند انجام دهند» و نوعي احساس تسلط، كه نمايش عروسكي «نياز دارد تا هر زمان كسي به سراغ پروژهاي جديد ميرود، دوباره از نو ابداع شود».
واقعاً آنچه «شومان» را از ديگر تئاترهاي عروسكي و به طور كلي تئاتر آمريكا متمايز ميسازد، درك و هدف وي از نمايش عروسكي است: طرح مستقيم و بدون هيچگونه پوزش مهمترين سؤالات جامعهاي كه در آن زندگي ميكند. البته معمولاً نمايش عروسكي هميشه همين كار را انجام داده است اما در آمريكا، در اواخر قرن نوزدهم، نمايش عروسكي به دليل به وجود آمدن حس نمايش به عنوان يك سرگرمي تجاري از رسالت خود دور شد. آنچه كار «شومان» را از طرفي عميقاً سنتي و محافظهكار و از طرف ديگر عميقاً تندرو ميسازد، تمناي وي براي حفظ عملكرد مهم تئاتر عروسكي است و در عين حال تمايل به بازگشت به گذشته و ريشههاي فرهنگي و كهن نمايش عروسكي، تا پاسخي دندان شكن به بحرانهاي موجود در جامعه باشد.

آموزش
من براي نخستين بار، در اوايل دههي 1970، در ميانهي جنگ ويتنام و هنگاميكه در ورمونت دانشجو بودم، شروع به كار با گروه نان و عروسك كردم. من ادبيات انگليسي و تئاتر ميخواندم و ميخواستم (فكر ميكردم ميخواهم) يك معلم باشم. نمايشهايي كه ما در كالج خود اجرا ميكرديم به شدت تحت تأثير تجربيات افراطي گروههاي نمايشي در شهرهايي مثل نيويورك بود اما هنوز روي بازيگر، متن، كارگردان، طراح لباس و عوامل صحنه تمركز داشت و تمامي اين مسئوليتهاي گوناگون به عنوان تلاشهايي كاملاً مجزا و مجرد در نظر گرفته ميشد. سپس من نمايشي از نان و عروسك ديدم؛ نه در سالن تئاتر بلكه در سالن ورزشي دانشگاه و نه به عنوان هنر بلكه به عنوان يك گردهمآيي ضد جنگ؛ نه نمايشي با بازيگران و بر اساس يك نمايشنامه، بلكه اجرايي با ماسك، اشياء، موسيقي و نمايشگراني سراپا سياهپوش، كه بعدها فهميدم لباسشان، نسخهاي از لباس نمايشگران عروسكي بونراكوي ژاپني بوده است. آن نمايش، بر اساس متني از «ايبسن»، «شكسپير» و «ژنه» (نمايشنامهنويساني كه پيش از آن كارهاي آنان را اجرا كرده بوديم)، نبود بلكه نمايشي بود دربارهي بمباران «دشت كوزهها»5، منطقهاي باستاني در لائوس، توسط ارتش آمريكا، كه «ريچارد نيكسون» (رئيس جمهور وقت آمريكا) تصميم داشت بدان وسيله جنگ ويتنام را گسترش دهد. به جاي بازيگراني كه ديالوگهاي خود را از بر بگويند، من نمايشگري را ديدم كه يك ماسك سياه و خاكستري شيطاني به بلنداي سهفوت و با دهاني باز را روي خانهاي كوچك از جنس چوب چند لايي روي زمين ورزشگاه نگه داشته بود، و بازيدهنده عروسكي يك قوطي پر از ميخ زنگ زده را به داخل دهان شيطان ميريخت. ميخها به سر و روي خانهي كوچك و عروسكهاي كوچك مقابل آن ميريختند؛ لحظهاي بينظير بود. آنچه «شومان» و نمايشگرانش انجام داده بودند- اجراي بمباران «دشت كوزهها» با القاي تمامي وحشت موجود در آن- در حقيقت تكذيب واقعي ايدئولوژياي بود كه من تا آن روز آموخته بودم: آنگونهي تئاتري كه در بازگو كردن مستقيم مهمترين جنبههاي زندگي جاري ما ناتوان بود.
بنابراين من شروع به شركت در نمايشهاي نان و عروسك كردم (آنها هميشه به داوطلباني نياز داشتند). در گروه كر، آوازهاي چنگ مقدس6 را در اجراي The Station of the Cross اجرا ميكردم، نمايش ديگري دربارهي ويتنام، كه دوباره با ايدئولوژي غالب تئاتر آمريكا در تضاد بود؛ تركيبي از داستانهاي انجيل، سياست و عروسك كه ما در ورزشگاه مدارس و در زندانها در ورمونت به نمايش در ميآوريم. پس از فارغ التحصيلي از كالج، من شروع به كار مداوم با نان و عروسك كردم، كاري كه تا به امروز ادامه دارد.
به عنوان عضوي از گروه تئاتر «پيتر شومان» براي بيش از يك دهه، من مجسمهسازي، نقاشي، موسيقي، طراحي صحنه، نورپردازي، توليد، مديريت، تاريخ تئاتر و كنشمندي اجتماعي را آموختم كه در حقيقت زيبايي شناسي و ديناميك نمايش عروسكي محسوب ميشوند. كار در گروه به نوعي آموزش بود. همانطور كه ما نمايشهاي خود را در سراسر آمريكا، اروپا، آفريقاي شمالي و جنوبي اجرا ميكرديم، من دريافتم كه نمايش عروسكي آنچه پيش از آن آموخته بودم نيست.
گويي «شومان» به ما (نمايشگران عروسكي جوان آمريكايي دهه هفتاد، مملو از ايدهآلگرايي دگرانديشانه و هنجار شكن) نشان ميداد كه نمايش عروسكي، نمايش، هنر و اجتماع، چيزي بيش از آن است كه قبلاً تصور ميكرديم. آنهم براي ما كه اكثراً در فضاي پس از جنگ حومهي شهري آمريكا رشد كرده بوديم.
مهمتر از همه اينكه من از «شومان» (كه هميشه مشتاق تقسيم دانستههايش دربارهي هنر، تاريخ و فلسفه با ديگران بوده است)، آموختم كه توليد يك نمايش عروسكي دربارهي مسائل سياسي نيز امري محال نيست. البته لزوماً اين نمايشها، هميشه نمايشهاي خوبي نيستند؛ آنها ميتوانند وحشتناك باشند، كما اينكه شواهدي مبني بر اجراي نمايشهاي سياسي بد در اطراف ما كم نيست. با اين حال امكاني وجود دارد كه تركيبي از انسانها، اشياء، موسيقي، رقص، متن و يك محيط قانعكننده (مانند يك صحنه قاب عكسي، جنگل كاج، چمنزاري وسيع، گوشهي خيابان يا ميدانگاه) بتواند لحظاتي عميق از درك را خلق كند. لحظاتي كه به عنوان يك نمايشگر يا عضوي از تماشاگران، افكار و احساسات شما دربارهي زندگي خود و آن زندگي كه توسط عروسكها و اشياء تصوير ميشود، در لحظهاي از اجرا (فقط براي همان لحظه)، از تمام مسائل دنيوي برتري مييابد، به افكار ديگران ميپيوندد و به يك تجربهي جمعي زودگذر دست مييابد- يك تجلي واقعي از طبيعت. البته، پس از آن لحظهي مشترك، شخص به زندگي عادي باز ميگردد. با تمام تضادها، پريشانيها، نااميديها و ناسازگاريهايش ...
اما آنچه شخص با خودش ميبرد، دانشي است كه يك اجراي زنده و يك اجراي عروسكي هميشه در درون خود دارد: امكان بازيابي مجدد آن لحظهي درك، لحظهاي كه چيني نازك تنهايي انسانها را با يكديگر پيوند ميدهد.

پانوشت:
1-Dr.John Bell
«جان بل» در دانشگاه نيويورك و مدرسه طراحي رودآيلند به تدريس و تئوري تئاتر مشغول است. وي به عنوان عضوي از گروه Great Small Works مينويسد، كارگرداني و اجرا ميكند و سالها نيز با گروه تئاتر نان و عروسك به عنوان عضو دائمي كار كرده است.
2- The Method
3- Veiwpoints
«ديدگاهها» یا «ویوپوینت» نظريهاي است در باب تفكر دربارهي حركت و ژست و نخستين بار در دهه 70 توسط طراح رقص «مري اورلي» مطرح شد و توسط كارگرداني چون «آن بوگارت» و «تينا لندو» براي بازيگري صحنه اقتباس شد. ديدگاهها شامل 6 اصل فضا، داستان، زمان، احساس، حركت و شكل ميباشد.
4-Theatre of the Oppressed
تئاتر ستم ديدگان در دههي 60، توسط «آگوستو بوال»، ابتدا در برزيل و سپس در اروپا مطرح شد. تكنيك هاي «بوآل» از تئاتر به مثابه دانش و تغيير شكل واقعيت در جامعه و موضوعات مرتبط استفاده ميكند. در تئاتر ستمديدگان، تماشاگر فعال است و به عنوان تماشاگر/ بازيگر (Spect-actors) در واقعيت موجود جستجو ميكند، نمايش ميدهد، تحليل ميكند و تغيير شكل ميدهد.
5- Plain of Jars
منطقهاي باستاني در لائوس از دوران خرسنگي كه در آن، هزاران كوزهي سنگي عظيم سراسر منطقه را پر كرده است.
6- Sacred Harp
آواز چنگ نوعي موسيقي كورال مقدس است كه در مناطق جنوبي ايالات متحده آمريكا ريشه دارد.
- استفاده از این مقاله با ذکر نام نویسنده، نام مترجم، و منابع، بلامانع است.
سلما محسنی اردهالی